پارت 14
ادامه از زبان تانجیرو. توی عمارت پروانه هی به چپ و راست میرفتم، همه توی حیاط منو نگاه میکردن. که سایه ای دیدم یه دختر بچه بود. دختر بچه جلو اومد و گفت: «بابایی کجا بودی؟» مامان گفت: «زود بیا وگرنه غذا سرد میشه.» همه با چشمهای ورغلمبیده به من و من به اون دختربچه خیره شده بودیم. صدای سانمی میومد. تو بچه داری؟ چطوری؟ سن اون رو حساب کنیم انگار ۱۰ ۱۲ سال ازش بزرگتری. خودمم مونده بودم که دستمو گرفت و گفت گفت: «بیا بریم باب....» یهو صورتش جدی شد. چی؟ شمشیر و فرم لباس شیطانکش داشت؟ همراه گوشواره هانافودا و صورتش کپی خودم بود. زمزمه کرد: «یادم اومد. من سومیرو کامادو، دختر ارشد سومیوشی کامادو و سومین خورشید سپاه در دوره سنگوکو هستم. خانوادهام به دست رده بالای اول کشته شدند و من بازمانده تحت نظر یوریچی تسوگیکونی دومین پیلار(هاشیرا) خورشید شدم و همیشه با شینازوگاوا سانمی دعوا داشتم.» بهش خیره شدم. چی داشت میگفت؟ یعنی چی؟ دوره سنگوکو. سانمی اونجا چیکار میکرد؟ روی زانوها خم شدم ازش بپرسم: «تو از کجا اسم هاشیرای باد رو میدونی؟ در حالیکه از دوره سنگوکو اومدی. در در اون موقع که لباس فرم شیطانکش وجود نداشت.» «سومیرو: مادرم اونا رو دوخته. هر هر پیلار با فرم مخصوص. من خورشید شعله قرمز، سنگ نوع سنگ، باد نوع باد، آب نوع آب، آتش نوع آتش، رعد نوع رعد.» چقدر عجیب. سوالی که ذهن منو مشغول کرده بود به زبون آوردم. از کجا شینازوگاوا رو میشناسی؟ سومیرو. اون دومین پیلار باد بود. به خاطر این باهم دعوا داشتیم.
- ۲.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط